مناظره سرپایی با یک مبلغ مسیحی در هامبورگ

آیا تا کنون نام کتاب اصول کافی را شنیده ای؟؟

امسال پس از پایان ایام تبلیغ ماه مبارک رمضان در شهر لایپزیک، حدود بیست روز برای تدریس در حوزه علمیه هامبورگ، به آنجا سفر کردم.

حوزه علمیه هامبورگ محل مهم و امیدوار کننده ای است که بعدا به طور خاص باید درباره آن بنویسم.

ماده درسی که تدریس می کردم، همان کتاب معروف آشنایی با ادیان بزرگ، استاد حسین توفیقی بود.

اما هامبورگ، شهری بسیار زیبا و دیدنی و شاید بتوان گفت عروس شهرهای آلمان، مرکز ایالت هامبورگ و در شمال این کشور است. شهری پر جمعیت، بسیار زیبا و توریستی و مانند همه شهرهای آلمان، پر از مهاجرین و پناهنده های کشورهای مختلف.

تقریبا همه جای آلمان پر از مهاجرینی شده که از قدیم یا خصوصا در پنج شش سال اخیر به سوی این کشور سرازیر شده اند، البته که نظریه ها درباره علت این مهاجر پذیری آلمان متفاوت است، اما بیشتر کارشناسان معتقدند که این یک سیاست عمدی از سوی خود سیاستمداران اروپا و برای استفاده های اقتصادی و سیاسی است.

اما گذشته از این نظریه های سیاسی یا اقتصادی، کلیسا هم سعی کرده از این خیل مهاجرین بی نصیب نماند و در روزگاری که خود مردم اروپا به شدت از مسیحیت دور شده و روز به روز کلیساها خالی تر می شوند، برای خود سهمی از این مهاجرین داشته باشد و بدنه پیر و خسته خود را کمی احیا کند.

همه مهاجرین و پناهندگانی که پس از سختی های بسیار و بازی با جان خود را به اروپا می رسانند و به کشورهای اروپا پناهنده می شوند، شرایط سخت و مشکلات اداری و مهاجرتی بسیار را باید بگذرانند که به عنوان پناهنده پذیرفته شوند.

در این میان مبلغان کلیسا به سراغ مهاجران کشورهای مسلمان می آیند و با وعده قبول پناهندگی و اعطای اقامت، مهاجرین را به عنوان مسیحی ثبت می کنند و طبیعتا جمعیتی هم به سرعت این پیشنهاد را پذیرفته و اعلام مسیحیت می کنند که البته شرایط خود را هم دارد و باید حتما هفتگی در کلیساها حضور یابند و …

اما در این میان مهاجرین سوری که در سالهای اخیر به اروپا رفته اند تقریبا بیش از دیگران این وعده ها را پذیرفته و مسیحی شده اند و حتی عده ای مبلغ مسیحی شده اند.

عوامل این گرایش و تغییر دین را می توان چند عامل زیر دانست:

۱ – با توجه به اینکه پیشینه این مهاجرین، از مذهب اهل سنت بوده و اتفاقا مستند و منبع شبهات مسیحیت نیز، همان کتابهای منبع و مرجع حدیثی اهل سنت است، لذا سریع اظهار پشیمانی کرده و به سرعت به این یقین می رسند که حرف این مبلغان درست است و اسلام دین غلط و اشتباهی است.

این مبلغان مسیحی با استناد و استفاده از کتب مرجع حدیث و تاریخ سنی، روایات و اسنادی را مبنی بر وحشی بودن مسلمانان و جنایتهای پیامبر اسلام (العیاذ بالله) و خلفای پس از ایشان می آورند و از آنجا که این کتب حدیثی در نزد آنان کاملا معتبر و خلفای پس از پیامبر هم برای آنان محترم و بلکه خلیفه الله هستند، لذا به سرعت در دین خود تشکیک کرده و تسلیم مسیحیت می شوند.

۲- عامل دوم نیز جنایات و توحشی است که خود به صورت عینی از مدعیان اسلام در سوریه یا دیگر کشورهای اسلامی دیده اند و حقیقتا به این نتیجه رسیده اند که این مدعیان اسلام، بر هر دینی که هستند آن دین، دین درستی نیست.

۳ – عامل سوم هم که یک مسئله شایع است، همان عامل شبه اجبار ، یعنی گرفتن اقامت و مزایا است.

با این مقدمه به سراغ یک خاطره تبلیغی در هامبورگ می روم:

شتایندام شتراسه، یکی از خیابانهای مرکزی در شهر هامبورگ است، یکی از همان شارع الأجانب های اروپا که قبلا در گزارش قبلی پیرامونشان توضیح داده ام.

خیابانی که محل تجمع مسلمانان و مهاجرین از کشورهای مختلف است و یک نما و حال و هوای کاملا عربی-آسیایی دارد.

یک روز که با دو سه نفر از طلاب حوزه هامبورگ، در حال راه رفتن از این خیابان بودیم، دیدیم که چند مبلغ مسیحی سوری، با روشهای کاملا قرون وسطایی در حال تبلیغ مسیحیت و توزیع رایگان کتاب مقدس به زبانهای مختلف بودند.

یک نفر به زبان آلمانی فریاد می زد و جملاتی در تبلیغ مسیحیت و رد اسلام می گفت و دیگری به زبان عربی لهجه سوری، همانها را ترجمه می کرد و فریاد می زد.

یک سوری دیگر هم افراد را کنار می کشید و به صورت چهره به چهره به نقد اسلام و تبلیغ مسیحیت می پرداخت.

ما را دید و پرسید: عرب هستید؟

گفتم: عربی بلدیم!

گفت: می توانیم چند دقیقه صحبت کنیم؟

گفتم: بفرما در خدمیتیم.

و جالب اینجا بود که این دقیقا در همان ایامی بود که من در حوزه علمیه هامبورگ تاریخ مسیحیت را تدریس می کردم.

حرفهایی در تبلیغ مسیحیت زد و شنیدیم و شاه بیت حرفهایش همین بود که مسیحیت دین عشق و دوست داشتن است.

گفتم: دین اسلام کاملتر است، چون شما در مسیحیت احکام را منسوخ می دانید و قائل به هیچ احکامی نیستید، اما ما هم عشق و دوستی داریم و هم احکام.

با پوزخندی گفت: اسلام دین محبت است؟؟؟

گفتم: بله، اصلا پیامبر اسلام پیامبر رحمت بوده.

بازهم پوزخندی زد و گفت: پیامبر اسلام اهل رحمت و محبت بوده؟؟؟

من که کاملا می دانستم آبشخور فکری این سوری تازه مسیحی شده، چیست و به چه چیزهایی ممکن است اسناد کند، محکم گفتم: بله!!

گفت: گفت تو انگار روایات اسلامی را نخوانده ای و ماجرای فلان و فلان را نشنیده ای که پیامبر چه جنایاتی کرده!

گفتم: تو فرض کن نشنیده ام و برایم بگو.

و در این هنگام عده ای هم اطراف جمع شده بودند و این صحبتها را گوش می کردند، که نا گهان ….

گفت: در کتاب صحیح بخاری حدیث فلان ….

سریع کلامش را قطع کردم و گفتم: من شیعه هستم و نه بخاری را قبول دارم و نه کتاب بخاری!!

به لکنت زبان و تته پته افتاد و گفت : بخاری هم کتاب شیعه است!!!!

جماعتی به او خندیدند.

بدجوری گیر افتاده بود.

ادعا می کرد که من درباره اسلام مطالعات زیادی کرده ام.

با او صحبت کردم و گفتم: تو به تازگی مسیحی شده ای و قبلا هم سنی بوده ای، نه در آن زمان و نه اکنون، هیچوقت اسلام را از زبان روایات اهل بیت علیهم السلام و از زبان کتب شیعه نشنیده ای.

آن بخاری که تو می گویی، به عقیده ما خود او دشمن پیامبر بوده. و تو و امثال تو هم فقط و فقط با همین روایا بخاری و مسلم و طبری و … اسلام را نقد می کنید.

از او سوال کردم: آیا در عمرت چیزی از کتاب اصول کافی را خوانده ای؟؟ نه اصلا آیا در عمرت اسم این کتاب را شنیده ای؟

خیلی سعی کرد که از جواب فرار کند و مدام سوالم را با سوال جواب می داد.

از من اصرار و از او انکار، اما بار آخر او را به جواب و اعتراف کشاندم، اعترافی بسیار زیبا و دلنشین.

گفتم هزار سوال هم بپرسی، سوال من همین است: آیا در عمرت نام کتاب کافی را شنیده ای؟؟؟

گفت: نه حقیقتا نخوانده ام !!!!

گفتم: خدانگهدار.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.